عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

بعد از چند روز غیبت

سلام گل مادر      دوشنبه هفته گذشته برای کشیدن دندون عقلم دکتر مجبور شد لثه ام رو جراحی کنه به خاطر همین دو سه روزی رو به استراحت و کنار شما بودن سپری کردم روزهای سختی بود ولی با در کنار تو بودن درد رو کمتر حس میکنم و از خدا به خاطر داشتن تو همیشه سپاسگذارم .پنج شنبه هم سالگرد ازدواج من و بابایی بود هشت سال گذشت انکار همین دیروز بود خاطراتش هنوز توی ذهنم پر رنگه .از خدا به خاطر داشتن بابایی هم همیشه سپاسگذارم و همینجا از همسر گلم به خاطر همه مهرش ممنونم و امیدوارم همیشه سالم و سلامت سایه اش روی سر منو و احسانی باشه . بابایی عاشقانه دوستت داریم ...
30 دی 1391

برای گلم

  سلام گل مامان     امروز خیلی دلم برات تنگ شده مامانی آخه چند روزی بود که پیش هم بودیم و باز هم من بد عادت شدم و دوری ازت برام سخت . الان که دارم مینویسم ساعت حدودای ١٠ صبحه دو یا سه ساعت دیگه میام دنبالت و میارمت پیش خودم ولی نمیدونم چرا امروز اینقدر بیتابتم گلم .مامانی این چند روزه حسابی تحویلم گرفتی و هر چند دقیقه یکبار صورتم رو پر از بوسه میکردیو  با اون صدای قشنگت میگفتی : مامانی دوستت دارم. عاشقتم. قد تموم دنیا دوستت دارم و من لذت میبردم از این همه عشق . ازاین همه مهر . مامان فدای دلت بشم که اینقدر نازی گل مامان .صبحها هم که من دلم میخواست یه کمی بیشتر از روزهای دیگه بخوابم میومدی صورتم رو غرق ب...
24 دی 1391

عکس

سلام گل پسر   مهد جنابعالی باز هم تقاضای عکس نمودند و ما نیز اطاعت کردیم و شما را به عکاسی بردیم این هم عکس زیبای شازده پسر ما :   ...
19 دی 1391

آلودگی هوا

سلام گل مادر دیروز به خاطر آلودگی هوا تعطیل بودیم بابایی هم تعطیل  بود هوا خیلی آلوده ست امروز هم هوا آلوده ست امیدوارم زودتر از شر این هوای نا پاک خلاص بشیم و دوباره آسمون آبی رو ببینیم. ...
17 دی 1391

مامان مهربون

سلام زبل خان مامان   دیروز من رفته بودم دندون پزشکی و شما مونده بودی خونه مامان جون اینا .امروز هم بابایی مهربون به خاطر اینکه فکر میکردن من فردای روزی که دندون پزشکی میرم اذیتم و احتیاج به استراحت دارم مرخصی گرفته و مونده خونه پیش شما ولی من که خدا رو شکر از عصب کشی و پر کردن دندونم هیچ دردی متوجهم نشد اومدم اداره و بابایی هم که دید هوا خیلی سرده و برف میاد موند خونه . بابایی دوستت داریم و ازت بابت تمام مهرت سپاسگذاریم .دیشب که از خونه مامان جون اینا اومدیم خونه خودمون طبق معمول هر شب شروع کردی به ریخت و پاش اسباب بازیها و وسایلت که بابایی اومدو بهت گفت پسرم وسایلتو جمع کن سریع جواب دادی نه شما جم...
6 دی 1391

خونه مامان جون

سلام عسل مامان   امروز با خودم نیاوردمت مهد و اداره بردمت خونه مامان جون اینا آخه الان میخوام برم دندون پزشکی به خاطر همین شما رو بردم پیش مامان جون خوش بگذره گل مامان. حسابی دلم برات تنگ شده صبح که توی سرویس نشسته بودم احساس میکردم که یه چیزی گم کردم و جای خالیت دلتنگم میکرد الان هم توی اداره همه سراغتو میگیرن دعا کن مامانی زود کارم تموم بشه و بیام پیشت گلم .میبوسمت هزارتا . ...
5 دی 1391

عکسهای شب یلدا

سلام ماه مامان      شب یلدا با مامان جون اینا رفتیم خونه عمو محمد اینا و برای طیبه جون زندایی شما شب چله ای بردیم  خیلی خوش گذشت همه چیز هم عالی بود .شب هم دیر وقت بود که به خونه برگشتیم بابایی زحمت کشیده بود یه کیک مثل کیک طیبه جون برات گرفته بود. عمو محمد هم یه هندوانه  کوچولو بهت هدیه داد. صبح روز جمعه ما مراسم شب یلدای سه نفره مونو برگذار کردیم اینم چند تا عکس از اون روز :   ...
3 دی 1391
1